| | | | | | |
|
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد |
|
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد |
|
|
ز رعد آسمان بشنو تو آواز دهل یعنی |
|
عروسی دارد این عالم که بستان پرجهیز آمد |
|
|
بیا و بزم سلطان بین ز جرعه خاک خندان بین |
|
که یاغی رفت و از نصرت نسیم مشک بیز آمد |
|
|
بیا ای پاک مغز من ببو گلزار نغز من |
|
به رغم هر خری کاهل که مشک او کمیز آمد |
|
|
زمین بشکافت و بیرون شد از آن رو خنجرش خواندم |
|
به یک دم از عدم لشکر به اقلیم حجیز آمد |
|
|
سپاه گلشن و ریحان بحمدالله مظفر شد |
|
که تیغ و خنجر سوسن در این پیکار تیز آمد |
|
|
چو حلواهای بیآتش رسید از دیگ چوبین خوش |
|
سر هر شاخ پرحلوا به سان کفچلیز آمد |
|
|
به گوش غنچه نیلوفر همیگوید که یا عبهر |
|
باستیز عدو می خور که هنگام ستیز آمد |
|
|
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن |
|
مکن با او تو همراهی که او بس سست و حیز آمد |
|
|
خمش باش و بجو عصمت سفر کن جانب حضرت |
|
که نبود خواب را لذت چو بانگ خیز خیز آمد |
|