دیوان شمس/شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
ظاهر
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا | چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را | |||||
شراب آن گل است و خمار حصه خار | شناسد او همه را و سزا دهد به سزا | |||||
شکر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد | که هست جا و مقام شکر دل حلوا | |||||
تو را چو نوحه گری داد نوحهای میکن | مرا چو مطرب خود کرد دردمم سرنا | |||||
شکر شکر چه بخندد به روی من دلدار | به روی او نگرم وارهم ز رو و ریا | |||||
اگر بدست ترش شکری تو از من نیز | طمع کن ای ترش ار نه محال را مفزا | |||||
وگر گریست به عالم گلی که تا من نیز | بگریم و بکنم نوحهای چو آن گلها | |||||
حقم نداد غمی جز که قافیه طلبی | ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا | |||||
بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن | که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا |