دیوان شمس/شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
ظاهر
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی | در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی | |||||
زهی پیدای ناپیدا پناه امشب و فردا | زهی جانم ز تو شیدا زهی حال پریشانی | |||||
ز زلف جعد چون سلسل بشد این حال من مشکل | میان موج خون دل مرا تا چند بنشانی | |||||
چو آرم پیش تو زاری بهانه نو برون آری | زهی شنگی و طراری زهی شوخی و پیشانی | |||||
زبان داری تو چون سوسن نمایی آب را روغن | چرا بیگانه ای با من چو تو از عین خویشانی | |||||
زهی مجلس زهی ساقی زهی مستان زهی باده | زهی عشاق دل داده زهی معشوق روحانی | |||||
شراب عشق تو آنگه جهان حسن بر جاگه | جمال روی تو آنگه کند جان کسی جانی | |||||
بکرده روح را حق بین خداوندی شمس الدین | ز تبریز نکوآیین به قدرتهای ربانی |