دیوان شمس/سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
ظاهر
سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو | وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو | |||||
زخم گران همیکشم زخم بزن که من خوشم | گر چه درون آتشم جمله زرم به جان تو | |||||
هر نفسی که آن رسد کار دلم به جان رسد | گر چه ز پا درآمدم جان سرم به جان تو | |||||
شکل طبیب عشق تو آمد و داد شربتی | خوردم از آن و هر نفس من بترم به جان تو | |||||
نور دو چشم و نور مه چون برسد یکی شود | تو چو مهی به جان من من بصرم به جان تو | |||||
هر چه که در نظر بود بسته بود عمارتش | آه که چنین خراب من از نظرم به جان تو | |||||
در تبریز شمس دین هست بلندتر شجر | شاد و به برگ و بانوا زان شجرم به جان تو |