دیوان شمس/سفر کردم به هر شهری دویدم
ظاهر
سفر کردم به هر شهری دویدم | به لطف و حسن تو کس را ندیدم | |||||
ز هجران و غریبی بازگشتم | دگرباره بدین دولت رسیدم | |||||
از باغ روی تو تا دور گشتم | نه گل دیدم نه یک میوه بچیدم | |||||
به بدبختی چو دور افتادم از تو | ز هر بدبخت صد زحمت کشیدم | |||||
چه گویم مرده بودم بیتو مطلق | خدا از نو دگربار آفریدم | |||||
عجب گویی منم روی تو دیده | منم گویی که آوازت شنیدم | |||||
بهل تا دست و پایت را ببوسم | بده عیدانه کامروز است عیدم | |||||
تو را ای یوسف مصر ارمغانی | چنین آیینه روشن خریدم |