دیوان شمس/سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
ظاهر
سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر | جان سپر کردم ولیکن تیر کم زن بر سپر | |||||
این جگر از تیرها شد همچو پشت خارپشت | رحم کردی عشق تو گر عشق را بودی جگر | |||||
من رها کردم جگر را هرچ خواهد گو بشو | بر دهانم زن اگر من زین سخن گویم دگر | |||||
بنده ساقی عشقم مست آن دردی درد | گوشهای سرمست خفتم فارغم از خیر و شر | |||||
گر بیاید غم بگویم آنک غم میخورد رفت | رو به بازار و ربابی از برای من بخر |