دیوان شمس/ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
ظاهر
ساربانا اشتران بین سر به سر اقطار مست | میر مست و خواجه مست و یار مست اغیار مست | |||||
باغبانا رعد مطرب ابر ساقی گشت و شد | باغ مست و راغ مست و غنچه مست و خار مست | |||||
آسمانا چند گردی گردش عنصر ببین | آب مست و باد مست و خاک مست و نار مست | |||||
حال صورت این چنین و حال معنی خود مپرس | روح مست و عقل مست و خاک مست اسرار مست | |||||
رو تو جباری رها کن خاک شو تا بنگری | ذره ذره خاک را از خالق جبار مست | |||||
تا نگویی در زمستان باغ را مستی نماند | مدتی پنهان شدست از دیده مکار مست | |||||
بیخهای آن درختان می نهانی میخورند | روزکی دو صبر میکن تا شود بیدار مست | |||||
گر تو را کوبی رسد از رفتن مستان مرنج | با چنان ساقی و مطرب کی رود هموار مست | |||||
ساقیا باده یکی کن چند باشد عربده | دوستان ز اقرار مست و دشمنان ز انکار مست | |||||
باد را افزون بده تا برگشاید این گره | باده تا در سر نیفتد کی دهد دستار مست | |||||
بخل ساقی باشد آن جا یا فساد بادهها | هر دو ناهموار باشد چون رود رهوار مست | |||||
رویهای زرد بین و باده گلگون بده | زانک از این گلگون ندارد بر رخ و رخسار مست | |||||
بادهای داری خدایی بس سبک خوار و لطیف | زان اگر خواهد بنوشد روز صد خروار مست | |||||
شمس تبریزی به دورت هیچکس هشیار نیست | کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست |