دیوان شمس/ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم
ظاهر
ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم | شکم ار زار بگرید من عیار بخندم | |||||
مثل بلبل مستم قفس خویش شکستم | سوی بالا بپریدم که من از چرخ بلندم | |||||
نه چنان مست و خرابم که خورد آتش و آبم | همگی غرق جنونم همگی سلسله مندم | |||||
کله ار رفت بر او گو نه کلم سلسله مویم | خر اگر مرد بر او گو که بر این پشت سمندم | |||||
همه پرباد از آنم که منم نای و تو نایی | چو تویی خویش من ای جان پی این خویش پسندم | |||||
ز پی قند و نبات تو بسی طبله شکستم | ز پی آب حیات تو بسی جوی بکندم | |||||
چو تویی روح جهان را جهت چشم بدان را | اگرم پاک بسوزی سزد ایرا که سپندم | |||||
اگر از سوز چو عودم وگر از ساز چو عیدم | نه از آن عید بخندم نه از این عود برندم | |||||
سر سودای تو دارم سر اندیشه نخارم | خبرم نیست که چونم نظرم نیست که چندم | |||||
ترشی نیست در آن خد ترش او کرد به قاصد | که اگر روترشم من نه همان شهدم و قندم | |||||
چو دلم مست تو باشد همه جانهاست غلامم | وگر از دست تو آید نکند زهر گزندم | |||||
طرف سدره جان را تو فروکش به کفم نه | سوی آن قلعه عالی تو برانداز کمندم | |||||
نه بر این دخل بچفسم نه از این چرخ بترسم | چو فزون خرج کنم من نه فزون دخل دهندم |