دیوان شمس/ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
ظاهر
ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات | بیا که از تو شود سیاتهم حسنات | |||||
خیال تو چو درآید به سینه عاشق | درون خانه تن پر شود چراغ حیات | |||||
دود به پیش خیالت خیالهای دگر | چنانک خاطر زندانیان به بانگ نجات | |||||
به گرد سنبل تو جانها چو مور و ملخ | که تا ز خرمن لطفت برند جمله زکات | |||||
به مردهای نگری صد هزار زنده شود | خنک کسی که از آن یک نظر بیافت برات | |||||
زهی شهی که شهان بر بساط شطرنجت | به خانه خانه دوند از گریزخانه مات | |||||
کدام صبح که عشقت پیالهای آرد | ز خواب برجهد این بخت خفته گویدهات | |||||
فرودود ز فلک مه به بوی این باده | بگویدم که مرا نیز گویمش هیهات | |||||
طرب که از تو نباشد بیات میگردد | بیار جام که جان آمدم ز عشق بیات | |||||
به پیش دیده من باش تا تو را بینم | که سیر مینشود دیده من از آیات | |||||
ندانم از سرمستیست شمس تبریزی | که بر لبت زدهام بوسهها و یا بر پات |