دیوان شمس/زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم
ظاهر
زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم | دریاب مرا ساقی والله که چنینستم | |||||
ای ساقی مست من بنگر به شکست من | ای جسته ز دست من دریاب کز آن دستم | |||||
بشکست مرا دامت بشکستم من جامت | مستی تو و مستی من بشکستی و بشکستم | |||||
ای جان و دل مستان بستان سخنم بستان | گویی که نه ای محرم هستم به خدا هستم | |||||
پر کن ز می پیشین بنشین بر من بنشین | بنشین که چنین وقتی در خواب همیجستم | |||||
جان و سر تو یارا بر نقد بزن ما را | مفریب و مگو فردا بردارم و بفرستم | |||||
والله که بنگذارم دست از تو چرا دارم | تا لاف زنی گویی کز عربده وارستم | |||||
خواهم که ز باد می آتش بفروزانی | خواهم که ز آب خود چون خاک کنی پستم |