دیوان شمس/رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود
ظاهر
رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود | ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود | |||||
یا به قاصد رو ترش کردی ز بیم چشم بد | بر کدامین یوسف از چشم بدان غوغا نبود | |||||
چشم بد خستش ولیکن عاقبت محمود بود | چشم بد با حفظ حق جز باطل و سودا نبود | |||||
هین مترس از چشم بد وان ماه را پنهان مکن | آن مه نادر که او در خانه جوزا نبود | |||||
در دل مردان شیرین جمله تلخیهای عشق | جز شراب و جز کباب و شکر و حلوا نبود | |||||
این شراب و نقل و حلوا هم خیال احولست | اندر آن دریای بیپایان بجز دریا نبود | |||||
یک زمان گرمی به کاری یک زمان سردی در آن | جز به فرمان حق این گرما و این سرما نبود | |||||
هین خمش کن در خموشی نعره میزن روح وار | تو کی دیدی زین خموشان کو به جان گویا نبود |