دیوان شمس/روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
ظاهر
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش | آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش | |||||
ای قطب آسمانها در آسمان جانها | جان گرد توست گردان میدار بیقرارش | |||||
همچون انار خندان عالم نمود دندان | در خویش مینگنجد از خویشتن برآرش | |||||
نگذارد آفتابش یک ذره اختیارم | تا اختیار دارم کی باشم اختیارش | |||||
از خاک چون غباری برداشت باد عشقم | آن جا که باد جنبد آن جا بود غبارش | |||||
در خاک تیره دانه زان رو به جنبش آمد | کز عشق خاکیان را بر میکشد بهارش | |||||
هم بدر و هم هلالش هم حور و هم جمالش | هم باغ و هم نهالش چون من در انتظارش | |||||
جامش نعوذبالله دامش نعوذبالله | نامش نعوذبالله والله که نیست یارش | |||||
من همچو گلبنانم او همچو باغبانم | از وی شکفت جانم بر وی بود نثارش | |||||
چون برگ من ز بالا رقصان به پستی آیم | لرزان که تا نیفتم الا که در کنارش | |||||
حیله گریست کارش مهره بریست کارش | پرده دریست کارش نی سرسریست کارش | |||||
میخارد این گلویم گویم عجب نگویم | بگذار تا بخارد بیمحرمی مخارش |