دیوان شمس/رندان همه جمعند در این دیر مغانه
ظاهر
رندان همه جمعند در این دیر مغانه | درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه | |||||
خون ریزبک عشق در و بام گرفتهست | و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه | |||||
یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم | از پرده برون رفته همه اهل زمانه | |||||
آن جنس که عشاق در این بحر فتادند | چه جای امان باشد و چه جای امانه | |||||
کی سرد شود عشق ز آواز ملامت | هرگز نرمد شیر ز فریاد زنانه | |||||
پر کن تو یکی رطل ز میهای خدایی | مگذار خدایان طبیعت به میانه | |||||
اول بده آن رطل بدان نفس محدث | تا ناطقهاش هیچ نگوید ز فسانه | |||||
چون بند شود نطق یکی سیل درآید | کز کون و مکان هیچ نبینی تو نشانه | |||||
شمس الحق تبریز چه آتش که برافروخت | احسنت زهی آتش و شاباش زبانه |