دیوان شمس/رحم بر یار کی کند هم یار
ظاهر
رحم بر یار کی کند هم یار | آه بیمار کی شنود بیمار | |||||
اشکهای بهار مشفق کو | تا ز گل پر کنند دامن خار | |||||
اکثروا ذکر هادم اللذات | بشنوید از خزان بیزنهار | |||||
غار جنت شود چو هست در او | ثانی اثنین اذ هما فی الغار | |||||
ز آه عاشق فلک شکاف کند | ناله عاشقان نباشد خوار | |||||
فلک از بهر عاشقان گردد | بهر عشقست گنبد دوار | |||||
نی برای خباز و آهنگر | نی برای دروگر و عطار | |||||
آسمان گرد عشق میگردد | خیز تا ما کنیم نیز دوار | |||||
بین که لو لاک ما خلقت چه گفت | کان عشق است احمد مختار | |||||
مدتی گرد عاشقی گردیم | چند گردیم گرد این مردار | |||||
چشم کو تا که جانها بیند | سر برون کرده از در و دیوار | |||||
در و دیوار نکته گویانند | آتش و خاک و آب قصه گزار | |||||
چون ترازو و چون گز و چو محک | بیزبانند و قاضی بازار | |||||
عاشقا رو تو همچو چرخ بگرد | خامش از گفت و جملگی گفتار |