دیوان شمس/دیر آمده‌ای سفر مکن زود

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(دیر آمده‌ای سفر مکن زود)
  دیر آمده‌ای سفر مکن زود ای مایه هر مراد و هر سود  
  ای ز آتش عزم رفتن تو از بینی‌ها برآمده دود  
  هر عود تلف شود ز آتش در آتش توست عید هر عود  
  اومید تو هر دمی بگوید دستت گیرم به فضل خود زود  
  اما تو مگو که جهد و کوشش سودم نکند که بودنی بود  
  معزول مکن تو قدرتم را من بسته نیم چو تار در پود  
  هر لحظه بکاهمت چو خواهم وز فضل توانمت بیفزود  
  بربند دهان ز گفت و سر نه در سجده دوست کوست مسجود