دیوان شمس/دیدی که چه کرد یار ما دیدی
ظاهر
دیدی که چه کرد یار ما دیدی | منصوبه یار باوفا دیدی | |||||
زین نوع که مات کرد دلها را | آن چشمه زندگی کجا دیدی | |||||
در صورت مات برد میبخشد | مقلوب گری چو او که را دیدی | |||||
ای بسته بند عشق حقستت | کز عشق هزار دلگشا دیدی | |||||
بستان باغی اگر گلی دادی | برخور ز وفا اگر جفا دیدی | |||||
از بستانش سر خر است این تن | زان بحر گهر تو کهربا دیدی | |||||
از فرعونی چو احولی دادت | آن بود عصا و اژدها دیدی | |||||
امروز چو موسیت مداوا کرد | صد برگ فشان از آن عصا دیدی | |||||
صیاد جهان فشاند شه دانه | آن را تو ز سادگی عطا دیدی | |||||
چون مرغ سلیم سوی او رفتی | دام و دغل و فن و دغا دیدی | |||||
بازت بخرید لطف نجینا | تا لطف و عنایت خدا دیدی | |||||
در طالع مه چو مشتری گشتی | ز الله عطای اشتری دیدی | |||||
چندان کرث که در عدد ناید | این بستگی و گشاد را دیدی | |||||
تا آخر کار آن ولی نعمت | چشمت بگشاد توتیا دیدی | |||||
از چشمه سلسبیل می خوردی | عشرت گه خاص اولیا دیدی | |||||
چون دعوت اشربوا پری دادت | جولانگه عرصه هوا دیدی | |||||
وآنگه ز هوا به سوی هو رفتی | بر قاف پریدن هما دیدی | |||||
پرواز همای کبریایی را | از کیف و چگونگی جدا دیدی | |||||
باقیش مجیب هر دعا گوید | کز وی تو اجابت دعا دیدی |