دیوان شمس/دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
ظاهر
دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه | برداشته ربابی میزد یکی ترانه | |||||
با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش | مست و خراب و دلکش از باده مغانه | |||||
در پرده عراقی میزد به نام ساقی | مقصود باده بودش ساقی بدش بهانه | |||||
ساقی ماه رویی در دست او سبویی | از گوشهای درآمد بنهاد در میانه | |||||
پر کرد جام اول زان باده مشعل | در آب هیچ دیدی کآتش زند زبانه | |||||
بر کف نهاده آن را از بهر دلستان را | آنگه بکرد سجده بوسید آستانه | |||||
بستد نگار از وی اندرکشید آن می | شد شعلهها از آن می بر روی او دوانه | |||||
میدید حسن خود را میگفت چشم بد را | نی بود و نی بیاید چون من در این زمانه |