دیوان شمس/دگربار دگربار ز زنجیر بجستم
ظاهر
دگربار دگربار ز زنجیر بجستم | از این بند و از این دام زبون گیر بجستم | |||||
فلک پیر دوتایی پر از سحر و دغایی | به اقبال جوان تو از این پیر بجستم | |||||
شب و روز دویدم ز شب و روز بریدم | و زین چرخ بپرسید که چون تیر بجستم | |||||
من از غصه چه ترسم چو با مرگ حریفم | ز سرهنگ چه ترسم چو از میر بجستم | |||||
به اندیشه فروبرد مرا عقل چهل سال | به شصت و دو شدم صید و ز تدبیر بجستم | |||||
ز تقدیر همه خلق کر و کور شدستند | ز کر و فر تقدیر و ز تقدیر بجستم | |||||
برون پوست درون دانه بود میوه گرفتار | ازان پوست وزان دانه چو انجیر بجستم | |||||
ز تأخیر بود آفت و تعجیل ز شیطان | ز تعجیل دلم رست و ز تأخیر بجستم | |||||
ز خون بود غذا اول و آخر شد خون شیر | چو دندان خرد رست از آن شیر بجستم | |||||
پی نان بدویدم یکی چند به تزویر | خدا داد غذایی که ز تزویر بجستم | |||||
خمش باش خمش باش به تفصیل مگو بیش | ز تفسیر بگویم ز تف سیر بجستم |