دیوان شمس/دگربار این دلم آتش گرفتست
ظاهر
دگربار این دلم آتش گرفتست | رها کن تا بگیرد خوش گرفتست | |||||
بسوز ای دل در این برق و مزن دم | که عقلم ابر سوداوش گرفتست | |||||
دگربار این دلم خوابی بدیدست | که خون دل همه مفرش گرفتست | |||||
چو سایه کل فنا گردم ازیرا | جهان خورشید لشکرکش گرفتست | |||||
دلم هر شب به دزدی و خیانت | ز لعل بار سلطان وش گرفتست | |||||
کجا پنهان شود دزدی دزدی | که مال خصم زیر کش گرفتست | |||||
بسی جان که همیپرد ز قالب | ولی پایش حریف کش گرفتست | |||||
ز ذوق زخم تیرش این دل من | به دندان گوشه ترکش گرفتست |