دیوان شمس/دلم امروز خوی یار دارد
ظاهر
دلم امروز خوی یار دارد | هوای روی چون گلنار دارد | |||||
که طاووس آن طرف پر میفشاند | که بلبل آن طرف تکرار دارد | |||||
صدای نای آن جا نکته گوید | نوای چنگ بس اسرار دارد | |||||
بگه برخیز فردا سوی او رو | که او عاشق چو من بسیار دارد | |||||
چو بگشاید رخان تو دل نگهدار | که بس آتش در آن رخسار دارد | |||||
ولیکن عقل کو آن لحظه دل را | که دلها را لبش خمار دارد | |||||
ز ما کاری مجو چون دادهای می | که می مر مرد را بیکار دارد | |||||
دلم افتان و خیزان دوش آمد | که می مستی او اظهار دارد | |||||
دویدم پیش و گفتم باده خوردی | نمیترسی که عقل انکار دارد | |||||
چو بو کردم دهانش را بدیدم | که بوی آن پری دیدار دارد | |||||
خداوندی شمس الدین تبریز | که بوی خالق جبار دارد | |||||
ز بو تا بوی فرقی بس عظیمست | و او بیحد و بیمقدار دارد |