دیوان شمس/در عشق هر آنک شد فدایی
ظاهر
در عشق هر آنک شد فدایی | نبود ز زمین بود سمایی | |||||
زیرا که بلای عاشقی را | جانی شرط است کبریایی | |||||
زخم آیت بندگان خاص است | سردفتر عاشق خدایی | |||||
کاین عالم خاک خاک ارزد | آن جا که بلا کند بلایی | |||||
یک جو ز بلاش گنج زرهاست | ای بر سر گنج بین کجایی | |||||
از سوزش آفتاب محنت | در عشق چو سایه همایی | |||||
ای آنک تو بوی آن نداری | تو لایق آن بلا نیایی | |||||
لایق نبود به زخم او را | الا که وجود مرتضایی |