دیوان شمس/در دل و جان خانه کردی عاقبت
ظاهر
در دل و جان خانه کردی عاقبت | هر دو را دیوانه کردی عاقبت | |||||
آمدی کآتش در این عالم زنی | وانگشتی تا نکردی عاقبت | |||||
ای ز عشقت عالمی ویران شده | قصد این ویرانه کردی عاقبت | |||||
من تو را مشغول میکردم دلا | یاد آن افسانه کردی عاقبت | |||||
عشق را بیخویش بردی در حرم | عقل را بیگانه کردی عاقبت | |||||
یا رسول الله ستون صبر را | اُستُن حنانه کردی عاقبت | |||||
شمع عالم بود عقل چارهگر | شمع را پروانه کردی عاقبت | |||||
یک سرم این سوست یک سر سوی تو | دو سرم چون شانه کردی عاقبت | |||||
دانهای بیچاره بودم زیر خاک | دانه را دُردانه کردی عاقبت | |||||
دانه را باغی و بستان ساختی | خاک را کاشانه کردی عاقبت | |||||
ای دل مجنون و از مجنون بَتَر | مردی و مردانه کردی عاقبت | |||||
کاسهٔ سر از تو پر از تو تهی | کاسه را پیمانه کردی عاقبت | |||||
جان جانداران سرکش را به علم | عاشق جانانه کردی عاقبت | |||||
شمس تبریزی که مَر هر ذره را | روشن و فرزانه کردی عاقبت |