دیوان شمس/در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده
ظاهر
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده | بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاه زاده | |||||
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی | مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده | |||||
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق | در خلوت هوالحق بزم ابد نهاده | |||||
ای بس دغل فروشان در بزم باده نوشان | هش دار تا نیفتی ای مرد نرم و ساده | |||||
در حلقه قلاشی زنهار تا نباشی | چون غنچه چشم بسته چون گل دهان گشاده | |||||
چون آینه است عالم نقش کمال عشق است | ای مردمان کی دیده است جزوی ز کل زیاده | |||||
چون سبزه شو پیاده زیرا در این گلستان | دلبر چو گل سوار است باقی همه پیاده | |||||
هم تیغ و هم کشنده هم کشته هم کشنده | هم جمله عقل گشته هم عقل باده داده | |||||
آن شه صلاح دین است کو پایدار بادا | دست عطاش دایم در گردنم قلاده |