دیوان شمس/در خانه خود یافتم از شاه نشانی
ظاهر
در خانه خود یافتم از شاه نشانی | انگشتری لعل و کمر خاصه کانی | |||||
دوش آمده بودهست و مرا خواب ببرده | آن شاه دلارامم و آن محرم جانی | |||||
بشکسته دو صد کاسه و کوزه شه من دوش | از عربده مستانه بدان شیوه که دانی | |||||
گویی که گزیدهست ز مستی رخ من بر | کز شاه رخ من بر کاری است نهانی | |||||
امروز در این خانه همیبوی نگار است | زین بوی به هر گوشه نگاری است عیانی | |||||
خون در تن من باده صرف است از این بوی | هر موی ز من هندوی مست است شبانی | |||||
گوشی بنه و نعره مستانه شنو تو | از قامت چون چنگ من الحان اغانی | |||||
هم آتش و هم باده و خرگاه چو نقد است | پیران طریقت بپذیرند جوانی | |||||
در آینه شمس حق و دین شه تبریز | هم صورت کل شهره و هم بحر معانی |