دیوان شمس/در این رقص و در این های و در این هو

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(در این رقص و در این های و در این هو)
  در این رقص و در این های و در این هو میان ماست گردان میر مه رو  
  اگر چه روی می‌دزدد ز مردم کجا پنهان شود آن روی نیکو  
  چو چشمت بست آن جادوی استاد درآ در آب جو و آب می‌جو  
  تو گویی کو و کو او نیز سر را به هر سو می‌کند یعنی که کو کو  
  ز کوی عشق می‌آید ندایی رها کن کو و کو دررو در این کو  
  برو دامان خاقان گیر محکم چو او باشد چه اندیشی ز باجو  
  برو پهلوی قصرش خانه‌ای گیر که تا ایمن شوی از درد پهلو  
  گریزان درد و دارو در پی تو زهی لطف و زهی احسان و دارو  
  سیه کاری و تلخی را رها کن بر ما زو بیا غلطان چو مازو  
  از او یابد طرب هم مست و هم می از او گیرد نمک هم رو و هم خو  
  از او اندیش و گفتن را رها کن لطیف اندیش باشد مرد کم گو