دیوان شمس/دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
ظاهر
دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش | آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش | |||||
آنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش | گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش | |||||
دل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگر | باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش | |||||
راه برم به سوی او شب به چراغ روی او | چون برسم به کوی او حلقه در بگیرمش | |||||
درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده | تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش | |||||
گر چه کمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد | زیر و زبر شدم چه شد زیر و زبر بگیرمش | |||||
تا به سحر بپایمش همچو شکر بخایمش | بند قبا گشایمش بند کمر بگیرمش | |||||
خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش | کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش |