دیوان شمس/خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
ظاهر
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم | آب حیات توایم گر چه به شکل آتشیم | |||||
تو جو کبوتربچه زاده این لانهای | گر تو نیایی به خود مات از این سو کشیم | |||||
حاضر ما شو که ما حاضر آن شاهدیم | مست می اش می شویم باده از او می چشیم | |||||
تیزروان همچو سیل گر چه چو که ساکنیم | نعره زنان همچو رعد گر چه چنین خامشیم | |||||
جان چو دریا تو راست بر کف خود نه بیا | گر چه که ما همچو چرخ بیگنهی می کشیم | |||||
زان سوی این پنج حس نوبت ما پنج کن | کان سوی این شش جهت خسرو این هر ششیم | |||||
در پی سرنای عشق تیزدم و دلنواز | کز رگ جان همچو چنگ بهر تو در نالشیم | |||||
صحت دعوی عشق مسند و بالش مجو | ما نه چو رنجورکان عاشق آن بالشیم | |||||
نور فلک شمس دین مفخر تبریز ما | از رخ آن آفتاب چرخ درون مه وشیم |