دیوان شمس/خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب
ظاهر
خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب | تا سجدههای شکر کند پیشت آفتاب | |||||
دامان تو گرفتم و دستم بتافتی | هین دست درکشیدم روی از وفا متاب | |||||
گفتی مکن شتاب که آن هست فعل دیو | دیو او بود که مینکند سوی تو شتاب | |||||
یا رب کنم ببینم بر درگه نیاز | چندین هزار یا رب مشتاق آن جواب | |||||
از خاک بیشتر دل و جانهای آتشین | مستسقیانه کوزه گرفته که آب آب | |||||
بر خاک رحم کن که از این چار عنصر او | بی دست و پاتر آمد در سیر و انقلاب | |||||
وقتی که او سبک شود آن باد پای اوست | لنگانه برجهد دو سه گامی پی سحاب | |||||
تا خنده گیرد از تک آن لنگ برق را | و اندر شفاعت آید آن رعد خوش خطاب | |||||
با ساقیان ابر بگوید که برجهید | کز تشنگان خاک بجوشید اضطراب | |||||
گیرم که من نگویم آخر نمیرسد | اندر مشام رحمت بوی دل کباب | |||||
پس ساقیان ابر همان دم روان شوند | با جره و قنینه و با مشک پرشراب | |||||
خاموش و در خراب همیجوی گنج عشق | کاین گنج در بهار برویید از خراب |