دیوان شمس/خداوندا مده آن یار را غم
ظاهر
خداوندا مده آن یار را غم | مبادا قامت آن سرو را خم | |||||
تو می دانی که جان باغ ما اوست | مبادا سرو جان از باغ ما کم | |||||
همیشه تازه و سرسبز دارش | بر او افشان کرامتها دمادم | |||||
معظم دارش اندر دین و دنیا | به حق حرمت اسمای اعظم | |||||
وجودش در بنی آدم غریب است | بدو صد فخر دارد جان آدم | |||||
مخلد دار او را همچو جنت | که او جنات جنات است مبهم | |||||
ز رنج اندرون و رنج بیرون | معافش دار یا رب و مسلم | |||||
جهان شاد است وز او صد شکر دارد | که عیسی شکرها دارد ز مریم | |||||
دعاهایی که آن در لب نیاید | که بر اجزای روح است آن مقسم | |||||
مجاب و مستجابش کن پی او | که تو داناتری والله اعلم |