پرش به محتوا

دیوان شمس/خانه دل باز کبوتر گرفت

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(خانه دل باز کبوتر گرفت)
  خانه دل باز کبوتر گرفت مشغله و بقر بقو درگرفت  
  غلغل مستان چو به گردون رسید کرکس زرین فلک پر گرفت  
  بوطربون گشت مه و مشتری زهره مطرب طرب از سر گرفت  
  خالق ارواح ز آب و ز گل آینه‌ای کرد و برابر گرفت  
  ز آینه صد نقش شد و هر یکی آنچ مر او راست میسر گرفت  
  هر که دلی داشت به پایش فتاد هر که سر او سر منبر گرفت  
  خرمن ارواح نهایت نداشت مورچه‌ای چیز محقر گرفت  
  گر ز تو پر گشت جهان همچو برف نیست شوی چون تف خود درگرفت  
  نیست شو ای برف و همه خاک شو بنگر کاین خاک چه زیور گرفت  
  خاک به تدریج بدان جا رسید کز فر او هر دو جهان فر گرفت  
  بس که زبان این دم معزول شد بس که جهان جان سخنور گرفت