دیوان شمس/حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
ظاهر
حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم | بسی علتیان را ز غم بازخریدیم | |||||
سبلهای کهن را غم بیسر و بن را | ز رگ هاش و پیهاش به چنگاله کشیدیم | |||||
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم | بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم | |||||
بپرسید از آنها که دیدند نشانها | که تا شکر بگویند که ما از چه رهیدیم | |||||
رسیدند طبیبان ز ره دور غریبان | غریبانه نمودند دواها که ندیدیم | |||||
سر غصه بکوبیم غم از خانه بروبیم | همه شاهد و خوبیم همه چون مه عیدیم | |||||
طبیبان الهیم ز کس مزد نخواهیم | که ما پاک روانیم نه طماع و پلیدیم | |||||
مپندار که این نیز هلیلهست و بلیلهست | که این شهره عقاقیر ز فردوس کشیدیم | |||||
حکیمان خبیریم که قاروره نگیریم | که ما در تن رنجور چو اندیشه دویدیم | |||||
دهان باز مکن هیچ که اغلب همه جغدند | دگر لاف مپران که ما بازپریدیم |