دیوان شمس/جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست)
  جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست چرا ز باد مکافات داد و بیدادست  
  به باد و بود محمد نگر که چون باقیست ز بعد ششصد و پنجاه سخت بنیادست  
  ز باد بولهب و جنس او نمی‌بینی که از برای فضیحت فسانه شان یادست  
  چنین ثبات و بقا باد را کجا باشد در این ثبات که قاف کمتر آحادست  
  نبود باد دم عیسی و دعای عزیر عنایت ازلی بد که نورست ادست  
  اگر چه باد سخن بگذرد سخن باقیست اگر چه باد صبا بگذرد چمن شادست  
  ز بیم باد جهان همچو برگ می‌لرزد درون باد ندانی که تیغ پولادست  
  کهی بود که بجز باد در جهان نشناخت کهی کهی نکند ز آنک که نه فرهادست  
  تو باخبر نشوی گر کنم بسی فریاد که از درون دلم موج‌های فریادست  
  اگر تو بحر ببینی و موج بر تو زند یقین شود که نه بادست ملک آبادست