دیوان شمس/جان جانهایی تو جان را برشکن
ظاهر
جان جانهایی تو جان را برشکن | کس تویی دیگر کسان را برشکن | |||||
گوهر باقی درآ در دیدهها | سنگ بستان باقیان را برشکن | |||||
ز آسمان حق بتاب ای آفتاب | اختران آسمان را برشکن | |||||
غیب دان کن سینههای خلق را | سینههای عیب دان را برشکن | |||||
بانشان از بینشان پرده شده | بینشانی هر نشان را برشکن | |||||
روز مطلق کن شب تاریک را | بارنامه پاسبان را برشکن | |||||
شمس تبریز آفتابی آفتاب | شمع جان و شمعدان را برشکن |