دیوان شمس/تو جان و جهانی کریما مرا
ظاهر
تو جان و جهانی کریما مرا | چه جان و جهان از کجا تا کجا | |||||
که جان خود چه باشد بر عاشقان | جهان خود چه باشد بر اولیا | |||||
نه بر پشت گاویست جمله زمین | که در مرغزار تو دارد چرا | |||||
در آن کاروانی که کل زمین | یکی گاوبارست و تو ره نما | |||||
در انبار فضل تو بس دانههاست | که آن نشکند زیر هفت آسیا | |||||
تو در چشم نقاش و پنهان ز چشم | زهی چشم بند و زهی سیمیا | |||||
تو را عالمی غیر هجده هزار | زهی کیمیا و زهی کبریا | |||||
یکی بیت دیگر بر این قافیه | بگویم بلی وام دارم تو را | |||||
که نگزارد این وام را جز فقیر | که فقرست دریای در وفا | |||||
غنی از بخیلی غنی ماندهست | فقیر از سخاوت فقیر از سخا |