دیوان شمس/تو جام عشق را بستان و می‌رو

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(تو جام عشق را بستان و می‌رو)
  تو جام عشق را بستان و می‌رو همان معشوق را می‌دان و می‌رو  
  شرابی باش بی‌خاشاک صورت لطیف و صاف همچون جان و می‌رو  
  یکی دیدار او صد جان به ارزد بده جان و بخر ارزان و می‌رو  
  چو دیدی آن چنان سیمین بری را بده سیم و بنه همیان و می‌رو  
  اگر عالم شود گریان تو را چه نظر کن در مه خندان و می‌رو  
  اگر گویند رزاقی و خالی بگو هستم دو صد چندان و می‌رو  
  کلوخی بر لب خود مال با خلق شکر را گیر در دندان و می‌رو  
  بگو آن مه مرا باقی شما را نه سر خواهیم و نی سامان و می‌رو  
  کیست آن مه خداوند شمس تبریز درآ در ظل آن سلطان و می‌رو