دیوان شمس/تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
ظاهر
تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد | هر جا که نشینیم چو فردوس برین شد | |||||
آن فکر و خیالات چو یأجوج و چو مأجوج | هر یک چو رخ حوری و چون لعبت چین شد | |||||
آن نقش که مرد و زن از او نوحه کنانند | گر بس قرین بود کنون نعم قرین شد | |||||
بالا همه باغ آمد و پستی همگی گنج | آخر تو چه چیزی که جهان از تو چنین شد | |||||
زان روز که دیدیمش ما روزفزونیم | خاری که ورا جست گلستان یقین شد | |||||
هر غوره ز خورشید شد انگور و شکر بست | وان سنگ سیه نیز از او لعل ثمین شد | |||||
بسیار زمینها که به تفصیل فلک شد | بسیار یسار از کف اقبال یمین شد | |||||
گر ظلمت دل بود کنون روزن دل شد | ور رهزن دین بود کنون قدوه دین شد | |||||
گر چاه بلا بود که بد محبس یوسف | از بهر برون آمدنش حبل متین شد | |||||
هر جزو چو جندالله محکوم خداییست | بر بنده امان آمد و بر گبر کمین شد | |||||
خاموش که گفتار تو ماننده نیلست | بر قبط چو خون آمد و بر سبط معین شد | |||||
خاموش که گفتار تو انجیر رسیدست | اما نه همه مرغ هوا درخور تین شد |