دیوان شمس/تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
ظاهر
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال | حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال | |||||
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار | خانه نشستن کنون هست وبال وبال | |||||
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت | خون هزاران شفق طلعت او را حلال | |||||
چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین | صورت او چون قمر قامت من چون هلال | |||||
عرضه کند هر دمی ساغر جام بقا | شیشه شده من ز لطف ساغر او مال مال | |||||
چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست | گفت که با روی من شب بود اینک محال | |||||
تا که کبود است صبح روز بود در گمان | چونک بشد نیم روز نیست دگر قیل و قال | |||||
تیز نظر کن تو نیز در رخ خورشید جان | وز نظر من نگر تا تو ببینی جمال | |||||
در لمع قرص او صورت شه شمس دین | زینت تبریز کوست سعد مبارک به فال |