پرش به محتوا

دیوان شمس/بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری)
  بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری آتشی اندرزنی از سوی مه در مشتری  
  منگر آخر سوی روزن سوی روی من نگر تا ز روی من به روزن‌های غیبی بنگری  
  روی زرینم به هر سو شش جهت را لعل کرد تا ز لعل تو بیاموزید رویم زرگری  
  شش جهت گوساله‌ای زرین و بانگش بانگ زر گاوکان بر بانگ زر مستان سحر سامری  
  شیرگیرا گاو و گوساله به بانگ زر سپار چونک شیر و شیرگیر جام صرف احمری  
  دشمن اسلام زلف کافرت ما را بگفت دور شو گر ممنی و پیشم آ گر کافری  
  گفتمش این لاف‌ها از شمس تبریزیستت گفت آری و برون آورد مهر دلبری  

{شاید در بند یکم "بهر رفتن" درست باشد و نه "هر رفتن". }