پرش به محتوا

دیوان شمس/بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد)
  بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد  
  آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد  
  شد جنگ و نظر آمد شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد شد قفل و کلید آمد  
  جان از تن آلوده هم پاک به پاکی رفت هر چند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد  
  از لذت جام تو دل ماند به دام تو جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد  
  بس توبه شایسته بر سنگ تو بشکسته بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد  
  باغ از دی نامحرم سه ماه نمی‌زد دم بر بوی بهار تو از غیب دمید آمد