دیوان شمس/بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت

از ویکی‌نبشته
دیوان شمس (غزلیات) از مولوی
(بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت)
  بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت افغان که گشت بی‌گه ترسم ز خیربادت  
  گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش آتش بود فراقت حقا و زان زیادت  
  عاشق به شب بمردی والله که جان نبردی الا خیال خوبت شب می‌کند عیادت  
  در گوش من بگفتی چیزی ز سر جفتی منکر مشو مگو کی دانم که هست یادت  
  راز تو را بخوردم شب را گواه کردم شب از سیاه کاری پنهان کند عبادت