دیوان شمس/بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
ظاهر
بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو | نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو | |||||
یا نعم صباح ای جان مستند همه رندان | تا شب همگان عریان با یار در آب جو | |||||
یا قوم اتیناکم فی الحب فدیناکم | مذ نحن رایناکم امنیتنا تصفوا | |||||
گر جام دهی شادم دشنام دهی شادم | افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو | |||||
چون مست شد این بنده بشنو تو پراکنده | قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالالو | |||||
یا سیدتی هاتی من قهوه کاساتی | من زارک من صحو ایاک و ایاه | |||||
ای فارس این میدان میگرد تو سرگردان | آخر نه کم از چرخی در خدمت آن مه رو | |||||
پویسی چلبی پویسی ای پوسه اغا پوسی | بینخوت و ناموسی این دم دل ما را جو | |||||
ای دل چو بیاسودی در خواب کجا بودی | اسکرت کما تدری من سکرک لا تصحو | |||||
واها سندی واها لما فتحت فاها | ما اطیب سقیاها تحلوا ابدا تحلو | |||||
ای چون نمکستانی اندر دل هر جانی | هر صورت را ملحی از حسن تو ای مرجو | |||||
چیزی به تو میماند هر صورت خوب ار نی | از دیدن مرد و زن خالی کنمی پهلو | |||||
گر خلق بخندندم ور دست ببندندم | ور زجر پسندندم من مینروم زین کو | |||||
از مردم پژمرده دل میشود افسرده | دارد سیهی در جان گر زرد بود مازو | |||||
بانگ تو کبوتر را در برج وصال آرد | گر هست حجاب او صد برج و دو صد بارو | |||||
قوم خلقو بورا قالو شططا زورا | فی وصفک یا مولی لا نسمع ما قالوا | |||||
این نفس ستیزه رو چون بزبچه بالاجو | جز ریش ندارد او نامش چه کنم ریشو | |||||
خامش کن خامش کن از گفته فرامش کن | هین بازمیا این سو آن سو پر چون تیهو |