دیوان شمس/به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
ظاهر
به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه | به دامان گل تازه درآویزیم مستانه | |||||
چو باده بر سر باده خوریم از گلرخ ساده | بیا تا چون گل و لاله درآمیزیم مستانه | |||||
چو نرگس شوخ چشم آمد سمن را رشک و خشم آمد | به نسرین گفت تا ما هم براستیزیم مستانه | |||||
بت گلروی چون شکر چو غنچه بسته بود آن در | چو در بگشاد وقت آمد که درریزیم مستانه | |||||
که جانها کز الست آمد بسی بیخویش و مست آمد | از آن در آب و گل هر دم همیلغزیم مستانه | |||||
دلا تو اندر این شادی ز سرو آموز آزادی | که تا از جرم و از توبه بپرهیزیم مستانه | |||||
صلاح دیده ره بین صلاح الدین صلاح الدین | برای او ز خود شاید که بگریزیم مستانه |