دیوان شمس/به ساقی درنگر در مست منگر
ظاهر
به ساقی درنگر در مست منگر | به یوسف درنگر در دست منگر | |||||
ایا ماهی جان در شست قالب | ببین صیاد را در شست منگر | |||||
بدان اصلی نگر کغاز بودی | به فرعی کان کنون پیوست منگر | |||||
بدان گلزار بیپایان نظر کن | بدین خاری که پایت خست منگر | |||||
همایی بین که سایه بر تو افکند | به زاغی کز کف تو جست منگر | |||||
چو سرو و سنبله بالاروش کن | بنفشه وار سوی پست منگر | |||||
چو در جویت روان شد آب حیوان | به خم و کوزه گر اشکست منگر | |||||
به هستی بخش و مستی بخش بگرو | منال از نیست و اندر هست منگر | |||||
قناعت بین که نرست و سبک رو | به طمع ماده آبست منگر | |||||
تو صافان بین که بر بالا دویدند | به دردی کان به بن بنشست منگر | |||||
جهان پر بین ز صورتهای قدسی | بدان صورت که راهت بست منگر | |||||
به دام عشق مرغان شگرفند | به بومی که ز دامش رست منگر | |||||
به از تو ناطقی اندر کمین هست | در آن کاین لحظه خاموشست منگر |