دیوان شمس/بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
ظاهر
بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم | که بنشست آن مه زیبا چو صد تنگ شکر پیشم | |||||
روان شد سوی ما کوثر پر از شیر و پر از شکر | بدران مشک سقا را بزن سنگی و بشکن خم | |||||
یکی آهوی جان پرور برآمد از بیابانی | که شیر نر ز بیم او زند بر ریگ سوزان دم | |||||
همه مستیم ای خواجه به روز عید می ماند | دهل مست و دهلزن مست و بیخود می زند لم لم | |||||
درآمد عقل در میدان سر انگشت در دندان | که با سرمست و با حیران چه گفتم من که الهاکم | |||||
یکی عاقل میان ما به دارو هم نمییابد | در این زنجیر مجنونان چه مجنون می شود مردم | |||||
به نزد من یکی ساغر به از صد خانه پرزر | بریزم بر تن لاغر از آن باده یکی قمقم | |||||
میان روزه داران خوش شراب عید در می کش | نه آن مستی که شب آیی ز ترس خلق چون کزدم | |||||
بخور بیرطل و بیکوزه میی کو بشکند روزه | نه ز انگورست و نی شیره نی از طزغو نی از گندم | |||||
شرابی نی که درریزی سحر مخمور برخیزی | دروغین است آن باده از آن افتاده کوته دم | |||||
دهان بربند و محرم شو به کعبه خامشان می رو | پیاپی اندر این مستی نی اشتر جو و نی جم جم |