دیوان شمس/بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم
ظاهر
بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم | بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم | |||||
هله ای سرده مستان به غضب روی مگردان | که من از عربده ناگه قدحی چند شکستم | |||||
چه کم آید قدح آن را که دهد بیست سبوکش | بشکن شیشه هستی که چو تو نیست پرستم | |||||
تو مپرسم که کیی تو بده آن ساغر شش سو | چو شدم مست ببینی چه کسستم چه کسستم | |||||
چو من از باده پرستی شدهام غرقه مستی | دگرم خیره چه جویی که من از جوی تو جستم | |||||
بده ای خواجه بابا مکن امروز محابا | که رگ غصه بریدم ز غم و غصه برستم | |||||
چو منم سایه حسنت بکنم آنچ بکردی | چو بخوردی تو بخوردم چو نشستی تو نشستم | |||||
منم آن مست دهلزن که شدم مست به میدان | دهل خویش چو پرچم به سر نیزه ببستم | |||||
خمش ار فانی راهی که فنا خامشی آرد | چو رهیدیم ز هستی تو مکن باز به هستم |