دیوان شمس/بر منبرست این دم مذکر مذکر
ظاهر
بر منبرست این دم مذکر مذکر | چون چشمه روانه مطهر مطهر | |||||
بر منبری بلندی دانای هوشمندی | بر پای منبر او مکرر مکرر | |||||
هر لفظ او جهانی روشن چو آسمانی | بگشاده در بیانی مقرر مقرر | |||||
زین گونه درگشایی داده تو را رهایی | از حبس خاکدانی مکدر مکدر | |||||
بنهاده نردبانی از صنعت زبانی | بر بام آسمانی مدور مدور | |||||
نور از درون هیزم بیرون کشید آتش | آتش ز خود نیامد منور منور | |||||
آتش به فعل مردم زاید ز سنگ و آهن | و اختر به امر زاید مدبر مدبر | |||||
مر هر پیمبری را بودست معجز نو | چون نیست معجزه او مشهر مشهر | |||||
مسعود از اوست نحسی فردوس از او است حبسی | محکوم از اوست نفسی مزور مزور | |||||
این منبر و مذکر در نفس توست در سر | اما در این طلب تو مقصر مقصر |