دیوان شمس/باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
ظاهر
باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من | باز کمر بست سخت یار به استیز من | |||||
مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت | میشکند دیگ من کاسه و کفلیز من | |||||
خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود | هیچ نگنجد فلک در در و دهلیز من | |||||
راه قنق را گرفت غیرت و گفتش مرو | جمله افق را گرفت ابر شکرریز من | |||||
سر کن ای بوالفضول ای ز کشاکش ملول | جاذبه خیزان او منگر در خیز من | |||||
منت او را که او منت و شکر آفرید | کز کف کفران گذشت مرکب شبدیز من | |||||
رست رخم از عبس کاسه ز ننگ عدس | آخر کاری بکرد اشک غم آمیز من | |||||
اصل همه باغها جان همه لاغها | چیست اگر زیرکی لاغ دلاویز من | |||||
ای خضر راستین گوهر دریاست این | از تو در این آستین همچو فراویز من | |||||
چونک مرا یار خواند دست سوی من فشاند | تیز فرس پیش راند خاطر سرتیز من | |||||
چند نهان میکنم شمس حق مغتنم | خواجگیی میکند خواجه تبریز من |