دیوان شمس/بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده
ظاهر
بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده | دروازه بلا را بر عشق باز کرده | |||||
بازار یوسفان را از حسن برشکسته | دکان شکران را یک یک فراز کرده | |||||
شمشیر درنهاده سرهای سروران را | و آن گاهشان ز معنی بس سرفراز کرده | |||||
خود کشته عاشقان را در خونشان نشسته | و آن گاه بر جنازه هر یک نماز کرده | |||||
آن حلقههای زلفت حلق که راست روزی | ای ما برون حلقه گردن دراز کرده | |||||
از بس که نوح عشقت چون نوح نوحه دارد | کشتی جان ما را دریای راز کرده | |||||
ای یک ختن شکسته ای صد ختن نموده | وز نیم غمزه ترکی سیصد طراز کرده | |||||
بخت ابد نهاده پای تو را به رخ بر | کت بنده کمینم وآنگه تو ناز کرده | |||||
ای خاک پای نازت سرهای نازنینان | وز بهر ناز تو حق شکل نیاز کرده | |||||
ای زرگر حقایق ای شمس حق تبریز | گاهم چو زر بریده گاهم چو گاز کرده |