دیوان شمس/بازآمد آستین فشانان
ظاهر
بازآمد آستین فشانان | آن دشمن جان و عقل و ایمان | |||||
غارتگر صد هزار خانه | ویران کن صد هزار دکان | |||||
شورنده صد هزار فتنه | حیرتگه صد هزار حیران | |||||
آن دایه عقل و آفت عقل | آن مونس جان و دشمن جان | |||||
او عقل سبک کجا رباید | عقلی خواهد چو عقل لقمان | |||||
او جان خسیس کی پذیرد | جانی خواهد چو بحر عمان | |||||
آمد که خراج ده بیاور | گفتم که چه ده دهی است ویران | |||||
طوفان تو شهرها شکست است | یک ده چه زند میان طوفان | |||||
گفتا ویران مقام گنج است | ویرانه ماست ای مسلمان | |||||
ویرانه به ما ده و برون رو | تشنیع مزن مگو پریشان | |||||
ویرانه ز توست چون تو رفتی | معمور شود به عدل سلطان | |||||
حیلت مکن و مگو که رفتم | اندر پس در مباش پنهان | |||||
چون مرده بساز خویشتن را | تا زنده شوی به روح انسان | |||||
گفتی که تو در میان نباشی | آن گفت تو هست عین قرآن | |||||
کاری که کنی تو در میان نی | آن کرده حق بود یقین دان | |||||
باقی غزل به سر بگوییم | نتوان گفتن به پیش خامان | |||||
خاموش که صد هزار فرق است | از گفت زبان و نور فرقان |