دیوان شمس/ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود
ظاهر
ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود | چه عجب ار مشت گلی عاشق و بیچاره شود | |||||
چونک به لطفش نگری سنگ حجر موم شود | چونک به قهرش نگری موم تو خود خاره شود | |||||
نوحه کنی نوحه کنی مرده دل زنده شود | کار کنی کار کنی جان تو این کاره شود | |||||
عزم سفر دارد جان مینهیش بند گران | برسکلد بند تو را عاقبت آواره شود | |||||
چونک سلیمان برود دیو شهنشاه شود | چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود | |||||
عشق گرفتست جهان رنگ نبینی تو از او | لیک چو بر تن بزند زردی رخساره شود | |||||
شه بچهای باید کو مشتری لعل بود | نادرهای باید کو بهر تو غمخواره شود | |||||
بشنو از قل خدا هست زمین مهد شما | گر نبود طفل چرا بسته گهواره شود | |||||
چون بجهی از غضبش دامن حلمش بکشی | آتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شود | |||||
گردش این سایه من سخره خورشید حق است | نی چو منجم که دلش سخره استاره شود |